سعیدسعید، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

سعید عشق مامان و باباش

مسافرت

سلام عزیزم تو این دو هفته ای که به وبلاگت سر نزدم خیلی کار داشتیم یک هفته ای رفتیم خونه مامان بزرگها اینو بگم عشقم خیلی برات ذوق میکنن و عاشقتن  و کادوهای خوشگلی هم بهت دادن بعدش دعوت بودیم خونه دختر دایی من عزیزم و اونجا هم یه لباس خوشگل کادو گرفتی که برعکس همه لباسهایی که کادو میگیری و بزرگن این یه خورده کوچولو بود آخه پسرم داره بزرگ و بزرگتر میشه خیلی از لباسهاتو برداشتم چون کوچولو شده بود و تنت نمیرفت اگه خدا بخواد شنبه هم داریم بعد از یکسال میریم کرمانشاه دیار مامانی همه منتظرن تو رو ببینن و عروسی پسر عمو سهیل هم هست حسابی بهمون خوش میگذره ...
25 مرداد 1391

هدیه عمو مهدی و زن عمو ستاره

پسر گلم زن عمو ستاره و عمو مهدی چند تا لباس خوشگل واست کادو آوردن خیلی خوشگله و رنگشم خیلی بهت میاد ازش عکس گرفتم که یادمون باشه محبتشونو دستشون درد نکنه   ...
10 مرداد 1391

برای عشقمون

سلام پسرم یادته بهت گفتم تو مسابقه اتاق من نی نی وبلاگ هشتم شدی و قراره عکستو یک هفته تو ویترین بزارن این هفته نوبت تو شد و عکس خوشگلت با چند تا از نی نی های دیگه اونجا بود حالا واست عکستو میزارم که یادگاری بمونه عشقم   ...
10 مرداد 1391

یک ماهگیت مبارک عزیز دلم

سلام پسرم دوم مرداد یک ماهه شدی عشقم با بابا رضا رفتی خانه بهداشت تا قد و وزنتو بگیرن ماشالله هم وزنت خوب بود و هم قد کشیده بودی قرار شد بابایی بره کیک بگیره واست جشن یک ماهگیتو سه نفری بگیریم که کیک به خاطر ماه رمضان نبود البته بود ولی مونده که بابایی رولت گرفت تا به کارامون رسیدیم تو بی تابی کردی چند ساعت فقط تو رو آروم کردیم و برق رفت و بالخره نشد که نشد پسرم ساعت 1 نیمه شب برق اومد و من و بابا خسته خسته و تو هم خواب بودی ولی ظهرش که سر حال بودی یه عکس ازت گرفتم که میزارم برات قول میدم که دو ماهگیت جبران کنم عزیزم   ...
4 مرداد 1391
1